با هم بودیم.......تو ماشین ما......جای راننده نشسته بود......چقدر ریلکس رانندگی میکرد......گفتم نمیشه بیشتر با هم باشیم؟چیزی نگفت......فقط نگام کرد...از اون نگاها که معنی دارن...معنی نگاهش این بود....."میدونم نیاز داری اما صبر کن ببینم میتونم یه تایمی رو واست خالی کنم"....یه چند مین بعد بهم گفت گوشیت شارژ داره؟؟ گفتم آره چطور؟؟ گفت زنگ بزن خونه ما بگو من دیر تر میرم....خندیدم....خوشحال شده بودم.......در همون حین تو کوچه ترافیک شده بود.....دنده عقب گرفت و از کوچه بیرون اومدو پیچید تو خیابون...انگار دنیا رو بهم دادن و گفتن چند دقیقه بیشتر لذت ببر.....بیشتر از این یادم نیست........
این لحظات رو خیییییییلی دوست دارم.........حتی تو خواب....... 
نظرات شما عزیزان:
|